عاشورا و تاسوعا
بالاخره مشکل اینترنت ما حل شد و از این پس یادگاری های بیشتری از امیرخان به جا می گذارم. عاشورا و تاسوعا مطابق هر سال ما به روستای آبا و اجدادی رفتیم و مراسم عزاداری بسیار با شکوهی بود اگر خدا قبول کنه دستی بر سینه زدیم البته امیر هم یاد گرفته بود و کمی سینه می زد و مادرجونش هم براش زنجیر و سنج خریده بود تا از قافله عقب نیفته البته امیر بیشتر دنبال ببیی و توتو بود که در نزدیک خونه مادربزرگ بابایی تعدادی گوسفند و مرغ بودند که مدام یا خودش می رفت و یا کسی رو بلند می کرد که ببرش پیش اونا و هوا کمی پاییزی بود بعد از آن سرمایی خورد که هنوز ادامه داره . روز عاشورا هم که مراسم تعزیه خوانی برپا بود و اسب و شتر هم جهت مراسم آورده بودند امیر...